سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه دانش انسان افزون شود، بر ادبش افزوده و بیم وی از پرودگارش، دوچندان شود . [امام علی علیه السلام]
الله اکبر، خامنه‌ای رهبر
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» وقتی که جگر همسنگرم رادر دستم دیدم!

به گزارش فارس، صحنه‌هایی هست که هیچ وقت از ذهن آدم پاک نمی‌شود، صحنه‌های جنگ از جمله از آن صحنه‌هاست که گاهی با یادآوری نام یک عملیات، خاطره‌ای فراموش نشدنی در ذهن تداعی می‌شود؛ یکی از خاطرات رزمندگان را که در کتاب «پل‌های خیبر» آمده است، می‌خوانیم:

در آن سوی منطقه، طرف جزیره مجنون عملیات «خیبر» شروع شده بود که قند را تو دل همه‌مان آب می‌کرد؛ پس ما باید از این سو به دشمن فشار می‌آوردیم تا بچه‌های آن طرف، از جزیره فتح شده حفاظت کنند. رفتیم به منطقه پاسگاه زید، شب درگیری شروع شد و ما تا صبح زیر آتش شدید خمپاره‌ها و توپ‌های عراق ماندیم. سرانجام دستور رسید به عقب برمی‌گردیم. به راه افتادیم. من و «علی تهوری» باهم حرکت می‌کردیم. رسیدیم به یک کانال که عمقش تقریبا 15 متر و عرضش 3 متر بود. ارتباط دو طرف کانال با یک تخته دراز و لرزان بود. آهسته و با دقت داشتیم از روی آن پل لرزان می‌گذشتیم که علی تهوری گفت: «آخ!» و دست روی شکمش گذاشت. از لای انگشتانش خون بیرون زد. به هر زحمت بود رسیدیم به آن طرف. از آن طرف، افاضل آمد از روی کانال رد شود که پرت شد پایین. دلم ریخت. ته کانال پر بود از مین و سیم خاردار، اما به خواست خدا افاضل چیزیش نشد. یکی از بچه‌ها نوک اسلحه افاضل را گرفت و او را بیرون کشید.

زیر بغل علی را گرفتم و دویدیم. رسیدیم به یک میدان مین که معبر داشت. ما از همان معبر به راه افتادیم. وسط‌های میدان مین، سخاوت را دیدم که گلوله‌ای به پایش خورده و روی زمین افتاده است. بلند شد و لنگ‌لنگان به راه افتاد. گفتم: «اسلحه‌ات را بده من تا برایت بیاورم» قبول نکرد و با روحیه خوب، همراه ما تا آمبولانس آمد.

علی و سخاوت سوار آمبولانس شدند و رفتند عقب. در عقبه، سوار ماشین شدیم و به اردوگاه برگشتیم. گردان نیرو گرفت و سریع سازماندهی شد. در آن زمان، حضرت امام در یکی از بیانات فرموده بود که «جزایر مجنون باید حفظ شود» و از آن طرف، صدام به فرماندهانش یک هفته وقت داده بود تا جزیره را پس بگیرند.

گردان حضرت موسی‌بن جعفر(ع) به فرماندهی «غلامرضا آقاجانی» رفتند جزیره و با یک مقاومت جانانه که یکی از حماسه‌های دفاع مقدس را آفرید، توانستند جزیره را حفظ کنند. نوبت به گردان ما رسید که به جزیره برود. همزمان با ورود ما، پاتک‌های دشمن شروع شد. صدای صفیر گلوله و خمپاره‌ها با انفجار توپ‌ها و کاتیوشاها دست به دست هم داده بود تا در دل فرزندان روح‌‌الله لرزشی به وجود آورد. بسیجی‌ها مانند کوه‌هایی بودند که بزرگترین توفان‌ها هم نمی‌توانست آنها را تکان بدهد.

بیشتر شب‌ها را در آماده‌باش و زد و خورد به صبح می‌رساندیم و همزمان با رسیدن اولین نیزه‌های نورانی خورشید به زمین که از مشرق به پرواز درمی‌آمدند، پاتک‌های شدید دشمن شروع می‌شد. زمین مثل گهواره می‌لرزید و ترکش و آب و گل بر سر و روی بچه‌‌ها پاشیده می‌شد. گلوله توپ‌ها با نظم و به فاصله هر چند سانتی‌متر منفجر می‌شد و موجش تا مسافتی می‌رفت.

در یکی از روزها پیکر نورانی «محسن رفیعی» همه را مات و مبهوت کرد. آن خورشید شهید را داخل یک تویوتا گذاشتیم تا ببرند در آرامگاه کهکشانی‌اش دفن کنند. یک قسمت از جزیره هنوز دست دشمن بود. عراق با نگه‌ داشتن آن قسمت توانسته بود در کار بچه‌ها خللی وارد کند.

قرار شد شبانه بچه‌ها به آن منطقه حمله و آنجا را تصرف کنند. شب شد و ما هم با یاد چهارده معصوم زدیم به دل عراقی‌ها و رفتیم جلو. تا آفتاب از پشت کوه‌های مشرق سر در بیاورد، پشت خاکریز مورد نظرمان مستقر شدیم و سنگر کندیم، عراقی‌ها -که اگر کاردشان می‌زدی، خون‌شان درنمی‌آمد- صبح اول وقت، با یک گردان تانک ریختند تو منطقه که ما را بترسانند و عقب بزنند. بچه‌ها هم که حالا سرمست از پیروزی بودند، با آرپی‌جی افتادند به جان تانک‌ها، تانک‌های دشمن در مسافت پانصد-ششصد متری جولان می‌دادند و برایمان خط و نشان می‌کشیدند، اما جرأت نزدیک‌تر شدن به خط را نداشتند.

بعد از نماز ظهر و عصر و خوردن ناهار، حدود ساعت دو - سه بود که من و افاضل به سنگری رفتیم و نشستیم تا کمی خستگی در کنیم. ناگهان صدای انفجار شدیدی بلند شد و به دنبال آن سنگر رو سرمان خراب شد. از بالای خاک صدای «مرجانی» را شنیدم که گفت: «حسن، حسین سالمید؟»

شانس آورده بودیم که سرمان زیر خاک نبود و تیرک‌های روی سنگر، جان‌پناه سرمان شده بود و کمی هوا بود که مانع خفگی‌مان شد. دو نفری داد زدیم: «هنوز سالمیم! یه کاری کنید».

سنگر خراب شد، تکانی خورد و من و افاضل خودمان را بیرون کشیدیم. تا آمدم دو - سه نفس عمیق بکشم، خمپاره دیگری آن‌سوتر منفجر شد. خودم را پرت کردم زمین. تکه‌ای گوشت لخت افتاد روی دستم. خونی بود و دستم را داغ کرد. اول فکر کردم تکه‌‌ای از بدن افاضل است، اما او سالم بود. خوب که دقت کردم، جگر بود؛ جگر آدم! چند لحظه بعد که گرد و غبار نشست و از گیجی بیرون آمدم، آن طرفتر جنازه متلاشی شده مرجانی حالم را دگرگون کرد. آن تکه جگر، جگر مرجانی بود. بدن متلاشی شده را لای پتو گذاشتیم حالم حسابی گرفته شد.

شب، دشمن با خفت عقب کشید؛ خبر نداشت که خاکریز ما 50 نفر بیشتر نیرو ندارد. شب را با اجساد پاک شهدا در آن بیابان خدا به صبح رسانیدم . ساعت 12 ظهر روز بعد گردانی دیگر آمد و ما عقب رفتیم. سال نو از راه زمستان رسید و مادر سنگرهای خونین جزیره سال نو را تحویل گرفتیم. حدود 20 فروردین به عقب برگشتیم چه شب‌هایی را در جزیره گذراندیم. شب‌های سرد و پر زد و خورد.

شب‌هایی که تشنه می‌ماندیم و مجبور می‌شدیم زمین را بکنیم تا به آب برسیم و وقتی به آب می‌رسیدیم، آب، شور از کار در می‌آمد و کانالی که در خط کنده بودیم و درون آن حرکت می‌کردیم تا از تیر تراش‌ها و ترکش‌ها در امان بمانیم. سرانجام رسید روزی که از پل‌های خیبر خداحافظی کردیم.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » فضول نامه ( شنبه 92/12/10 :: ساعت 3:59 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

ویژهبرنامه «خبرگزاری دانشجو» در دوران «روحانی مچکریم»؛ فیلم طنز/
وطن جدید برای انتقال یهودیان + عکس
«وام 10 هزار میلیاردی به کارکنان»
کوثری: این بیعرضگی دولت است که.......
حکایت رئیس جمهوری که به همه حمله میکرد
واکنش روحافزا به تکذیبیه مجید انصاری/
«دوستان آلسعود» در ایران را بیشتر بشناسیم
آقای زیباکلام، آیا تا به حال به دولت گوشزد کردهاید
مداحی کامل شب چهارم محرم 1394 با نوای مطیعی + دانلود
مداحی کامل شب چهارم محرم 94 با نوای بنی فاطمه + دانلود
حالا که خاطره می گویید از آن چند میلیون دلار، یاسر هاشمی رفسنجان
کاسبانتحریمچهکسانیاند؟
بزرگترین امحاء تاریخ!
\چند گام با روحانی در ساری\
آهنگ عکس العمل خشن با صدای هاشم بافقی
[همه عناوین(1066)][عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 550
>> بازدید دیروز: 365
>> مجموع بازدیدها: 344230
» درباره من

الله اکبر، خامنه‌ای رهبر

» پیوندهای روزانه

روشنگر [31]
فتیان [31]
اسلام و مسیحیت [70]
امام و رهبری [80]
[آرشیو(4)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دانلود فیلم سربازان امریکایی .گلوله میان دو چشم دانلود همه بشتاب . دیالمه . رادان:حبس موسوی دروغ است رهبری: انتخابات ریاست جمهوری اعجاز . زندگی علوی 22بهمن دولت اسلامی ارمان شهر شیعه . هولوکاست احمدی نژاد ترور .
» آرشیو مطالب
دولت اسلامی
قبل از این
بهمن ماه
فروردین 87
اردیبهشت 87
دانلود دونی
تیرما 87
مرداد87
شهریور87
دانلودشهریور87
آبان87
آذز87
دی 87
اسفند 87
خرداد88
آذز88
دی88
بهمن88
فروردین 89
اردیبهشت89
زمستان 89
تابستان90
سال 91
سال 92
سال 94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
شقایقهای کالپوش
جوک بی ادبی
زلال دل
مشق عشق ناز
مطالب عاشقانه
Chamran University Accounting Association
ساعت بدهی آمریکا
آخزین زلزله های ایران
آموزش تست زدن کنکور
..::.. رنــــگــیـــن کــــــمــــان ..::..


» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان








» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب