*****************
و اما تکنوکراسی که وجوه مشترکی نیز با پراگماتیسم دارد در اوائل قرن بیستم در آمریکا و در صحنه مدیریت جامعه ظهور یافت. لیبرالیسم به عنوان یک دین زمینی، پایه گذار فرهنگ و تمدن جدید غرب بود ولی به دلیل نارسائی هائی که در مبانی فکری این مکتب فلسفی وجود داشت پس از مدتی معضلاتی را در حوزه های نظر و عمل و در نظام اجتماعی و سیاسی پدید آورد که برای برون رفت از آنها رویکردهای جدیدی شکل گرفت که از جمله آنها پراگماتیسم و تکنوکراسی و قدرت گرفتن تکنوکرات ها بود. اولین بار سن سیمون، نویسنده سوسیالیست فرانسوی در اوائل قرن نوزده، قدرت گرفتن یک طبقه جدید در نظام اجتماعی را تشخیص داد و آن را تحلیل کرد. ویلیام هنری اسمیت امریکائی اولین کسی بود که در اوائل قرن بیستم، واژه تکنوکراسی را برای این طبقه به کار برد و هوارد اسکات در اواسط قرن بیستم کتاب “مهندسان و سیستم قیمت” را در حمایت از نظریه حکومت تکنوکرات ها منتشر کرد. این طبقه جدید، در اواخر قرن نوزده طبقه ای بسیار مقتدر بودند. تکنوکرات ها راهبران تکنیک جدید، اداره کننده های نظام تکنیک، متخصصین فنون جدید، مهندسان و اداره کنندگان تکنولوژی و صنعت بودند که به دلیل جایگاه طراز اول تکنولوژی در نظام سرمایه داری غرب، به سرعت به پرنفوذ ترین طبقه اجتماعی بعد از طبقه سرمایه داران تبدیل شدند. این طبقه جدیدکه صد در صد در خدمت نظام سرمایه داری و ادغام شده با سیاستمداران و روشنفکران سکولار جوامع غرب بود پس از فراگیر شدن رکود اقتصادی امریکا و ناتوان ماندن سیاستمداران و اقتصاد دانان از حل بحران، در جایگاه مدیریت جامعه قرار گرفت. مردم می گفتند آن دستی که صنعت و تکنولوژی را با موفقیت مدیریت می کند، اقتصاد را هم می تواند با موفقیت مدیریت کند و جامعه را از بحران عبور دهد.
تکنوکراسی، رویکرد جدیدی در منظومه فکری لیبرالیسم قدیمی است که به جای پافشاری بر آموزه های نظری، روش های مهندسی و مدیریت تکنیک را برای مدیریت اقتصاد مورد استفاده قرار می دهد. از نظر آن ها، تخصص، تکنیک و علوم فنی مهندسی که در مدیریت تکنولوژی نقش منحصر به فرد دارد فراتر از هر مکتب فکری، فلسفی و مذهبی است و باید برای اداره کشور آن را در اولویت اول قرار داد و همه اقشار، اعم از سیاستمدار، اقتصاددان، روشنفکر، فیلسوف و روحانی را در ذیل آن تعریف کرد. تکنوکرات ها برخلاف لیبرال های سنتی و قدیمی که با تعصب، مذهب را از صحنه های اجتماعی حذف می کردند، اگر قرائتی از مذهب بتواند در خدمت اهداف آن ها در آید از آن به عنوان یک وسیله استقبال می کنند و تئوری تسامح و تساهل در دین و قرائت های مختلف در دین، در جهت تامین نظر آنها است. استفاده ابزاری تکنوکرات ها از دین، جوامع اسلامی را در شناخت آن ها و معرفی آن ها به مردم با مشکلات بزرگی روبرو می کند چرا که بر خلاف لیبرالیسم قدیمی که رسما شعار جدائی دین از سیاست را سر می داد، تکنو کرات ها گاه، حتی، در مقام یک نظریه پرداز اسلامی قرار گرفته و به تولید فکر دینی و تولید قرائت های جدید، برای جامعه می پردازند. در ایران تکنوکرات ها، عمدتا برخی از فارغ التحصیلان اروپا و امریکا بودند، که در دولت زمان جنگ گردهم آمدند و در دولت سازندگی، در قالب کارگزاران رسما اعلان وجود کردند و قدرت گرفتند و با همین ترکیب در دولت اصلاحات، مدیریت ا قتصاد کشور را عهده دار شدند و ثروت و قدرت بیشتری حاصل کرده و گسترش یافتند. این قشر پر قدرت که به دلیل نوع تفکر خود از پشتوانه نظام جهانی برخوردار بود، به سرعت همه عرصه های مدیریت اجرائی نظام جمهوری اسلامی را در اختیار گرفت و در قوای دیگر نفوذ کرد و به مافیای قدرت و ثروت مشهور شد. این جریان فکری، بزرگترین مفاسد اقتصادی دهه های اخیر را رقم زد و بزرگ ترین مانع بر سر راه شکوفائی اقتصاد کشور ما بود. آن ها با سرعت مقدمات لازم برای عرفی کردن حکومت و ادغام در نظام جهانی را فراهم کردند و ستادهای عملیاتی آن ها وارد عمل شد. با روی کار آمدن غیر منتظره دولت نهم و مشی انقلابی آن، این مجموعه قدرتمند که ظرف سه دهه شکل گرفته و از ساختاری قوی برای ارتباطات داخل و خارج کشور برخوردار شده بود، با هزینه ای سنگین طی سال های 84 تا 88 متلاشی شد و پایگاه های اصلی خود را از دست داد و به خصوص در نهم دی ماه 88 از سوی مردم طرد شد. متاسفانه از آنجا که شناخت دولت از این طبقه، شناختی مربوط به صحنه عمل بود، موفق نشد مبانی نظری و علل شکل گیری و قدرت یافتن تکنوکرات ها را شناسائی کرده و مانع شکل گیری مجدد آنها شود، به همین دلیل با وجود خصومت با تکنوکرات ها و با وجود گرایشات دینی، انقلابی، پاکدستی و ساده زیستی که فرصت و موقعیتی طلائی برای اصلاح ریشه ای این معضل محسوب می شد، دوباره این بیماری در درون دولتی که خود با تکنوکرات ها جنگیده بود ریشه گرفت و افرادی را مبتلا کرد. عدم شناخت مبانی نظری و عدم شناخت بسترهای شکل گیری تکنوکرات ها و همچنین وجود روابط قوی عاطفی در حلقه اصلی دولت، سبب شد غفلتی طولانی مدت ایجاد شود و بستر جدیدی برای تولد و رشد دوباره تکنوکراسی در اطراف ریاست جمهوری فراهم گردد. متأسفانه باند قدرت و ثروت دوباره با ترکیبی جدید شکل گرفت تا عبرتی بزرگ باشد برای مدیران آینده کشورمان.
چون تکنوکرات ها، در شرایط بحران اقتصادی و بعد از شکست اقتصاددانان و سیاستمداران امریکا در حل بحران، قدرت را در دست گرفتند، تکنوکرات های وطنی نیز در تبلیغات خود شرائط کشور را بحران زده و نظام را شکست خورده تعریف می کنند تا ضمن حذف رقیب، روی کار آمدن مجدد خود را موضوعیت و مقبولیت بخشند.
همان گونه که بیان شد، تکنوکرات ها نزدیک ترین طبقه اجتماعی به سرمایه داران و سیاستمداران سکولار هستند و به دلیل منافع مشترکی که در سطح منطقه و جهان با آن ها دارند به سادگی به تعامل و توافق می رسند. آن ها برای تحقق اهداف خود نیاز به ادغام در نظام جهانی دارند و به همین دلیل شعار تشنج زدائی را که شعاری دو پهلو است در رأس برنامه های سیاست خارجی خود قرار می دهند، شعار توسعه و توصیه های جانبی آن که از سوی بانک جهانی برای اقتصادهای اقماری دیکته شده، و اصلی ترین فرمول وابستگی است، شعار اصلی آنها در سیاست اقتصادی است. در تبلیغات آنها، شعارهای ایدئولوژیک و انقلابی که موجب رنجش سرمایه داری جهانی شود دیده نمی شود یا بسیار سطحی و کم رنگ است. آن ها از هرگونه شعار و اقدام ایدئولوژیک در صحنه مدیریت اجتناب می کنند مگر آنکه قبلا قرائت تحریف شده ای را تولید و ارائه کرده باشند. آنها حتی اگر متدین و دوست دار انقلاب باشند، برای عبور از بحران ها و خطرها، به جای مبنا قرار دادن توصیه های اسلام و انقلاب و امام، همان تخصص و تکنیک گرائی و شیوه مدیریت تکنولوژی را که شیوه ای سکولار است، مبنای عمل قرار می دهند، و این، شروع فاصله گرفتن آنها از اسلام و نهادهای اسلامی و انقلابی است که در آغاز، ناچیز و بی اهمیت تلقی می شود و نادیده گرفته می شود ولی به تدریج، بزرگ ترین بحران های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را رقم می زند.
تکنوکرات های کنونی ایران، به دلیل رویکردی که در مدیریت دارند اگر نسبت به مبانی فکری تکنوکراسی آگاهی کافی کسب نکنند و ساختار فکری خود را تغییر ندهند، حتی اگر در آغاز، ولایتی و انقلابی و رزمنده باشند به تدریج در مقابل انقلاب و نظام خواهند ایستاد و خطرات بزرگی را متوجه جامعه اسلامی خواهند کرد.
تکنوکرات ها، در سطح جهان، مجموعه ای مرتبط و دارای منافع مشترک هستند و در ذیل سرمایه داری جهانی تعریف می شوند، برای حل مشکلات کلان اقتصادی، فرمول معروف و شناخته شده توسعه، که از سوی صندوق بین المللی پول و بانک جهانی دیکته شده را در اولویت قرار می دهند. حقوق بشر و دموکراسی غربی را محور اصلی سیاست داخلی معرفی می کنند. عدول و عقب نشینی تدریجی از موضع گیری های ایدئولوژیک و انقلابی در راس برنامه های آنهاست. چشم انداز آن ها تبدیل شدن ایران به کشوری مثل ترکیه در منظومه کشور های وابسته به امریکاست.
تکنوکرات ها، بهبود روابط خارجی و بهبود شرائط اقتصادی را مرتبط با یکدیگر و در اولویت برنامه های تبلیغی خود قرار داده اند، بهبود روابط خارجی و بهبود شرائط اقتصادی، از نظر همه مردم و مسئولین از اهمیت بسیار بالا برخوردار است و دولت هم نسبت به آن علاقمند بوده و اقداماتی انجام داده، اما سؤال حیاتی این است که این اهداف را به چه قیمتی قرار است محقق کنند، آن ها به این سؤال پاسخ روشنی نخواهند داد زیرا اختلاف دیدگاه تکنوکرات ها و انقلابی ها در پاسخ به همین سؤال آشکار می شود. آیا ارزش ها، آرمان ها، اعتقادات دینی، اصول انقلاب را می توان برای شبیه شدن به ترکیه هزینه کرد. اگر فرض کنیم تکنوکرات ها طبق محاسبات خودشان، با تواضع کردن در برابر غرب، تشنج زدائی کنند، با به رسمیت شناختن امریکا به عنوان کدخدا و قدرت برتر جهان، رابطه برقرار کنند، با خارج کردن اسرائیل از لیست دشمنان و عربی دانستن موضوع فلسطین با پادشاهان عرب دوستی کنند، با اعلان پایان یافتن دوران امام و حتی دوران اسلام، موانع لیبرالیسم را مرتفع کنند، با پر هزینه معرفی کردن غنی سازی اورانیوم و صرفنظر کردن از آن، تحریم ها را بردارند و به قول خودشان کشور را از بحران اقتصادی و سیاسی عبور دهند، با پذیرفتن حقوق بشر غربی، دموکراسی غربی و جامعه مدنی غربی، قطعنامه های شورای امنیت را لغو کنند، و این همه را طبق مبانی عمل گرائی، حق بدانند و خلاف آن را که راه روشن رهبری است باطل قلمداد کنند، آیا ملت ایران این خفت و خواری را خواهد پذیرفت یا با تأسی به مولای خود خواهد گفت “هیهات من الذله”.
تکنوکراسی یک مکتب فکری وسوسه کننده است، در غرب توانست آن ها را از رکود اقتصادی قرن بیستم عبور دهد و نظام سرمایه داری را مجددا تحکیم بخشد. در کشور ما هم دارد کار می کند، افرادی که می گویند ما تکنوکرات هستیم کارهای بزرگی را انجام داده اند و اکنون نیز انجام می دهند. آن ها مدیران پرتوانی هستند اما اشکالشان چیست؟ چرا مقام معظم رهبری در سخنرانی عمومی، رسما این مکتب و این تفکر را مورد نقد قرار می دهند؟ توجه به ویژگی اصلی آنها حائز اهمیت است. کسی که امروز برای رسیدن به یک هدف مشخص، که بین همه ما مشترک است، خود را مجاز می داند، ارزش ها و آرمان ها و مقدسات را نادیده بگیرد، این ظرفیت را دارد که فردا برای هدف دیگری در سطحی گسترده تر، شرافت و حیثیت ملت را هم نادیده بگیرد تا نظام جهانی را خشنود سازد.
این آقای تکنوکرات، در حال حاضر هدف اش با ما مشترک است، مثلا قرار است در یک عملیات عظیم نظامی یا اقتصادی، هدفی را محقق کند و ما همه خواستار موفقیت او هستیم، اما فردا که این مدیر قدرتمند، هدف بعدی را برای خود ترسیم کند در حالی که رسیدن به هدف را هم مقدم بر ارزش ها و آرمان ها می داند، چه خواهد شد و ما را به کجا خواهد برد.
هر مقدار این تکنوکرات، مدیر قوی تر ی باشد، خطرش بیشتر خواهد بود. تکنوکرات های ما، همه بدون استثنا چنین خطری دارند مگر این که با نقد تکنوکراسی، تفکر خود را به طور اساسی اصلاح کنند و دیگر سخنی از بازگشت به گذشته نزنند.
در کشور ما ده ها مدیر رده ی بالا را می توان نام برد که دانسته یا ندانسته تکنوکرات هستند. دانشگاه یا فضای مدیریت یا حلقه های کارشناسی، آنها را تکنوکرات تربیت کرده، تمایل دارد مسلمان و یاور ولی فقیه و تابع ارزش ها و آرمان ها و تابع دین باشد و به اینها اعتقاد دارد منتهی متوجه نیست که این ها دو رویکرد متضاد و ناسازگارند، چیزی شبیه مارکسیسم و اسلام که قبلا در سازمان منافقین تجربه شد و ملت هزینه سنگین آن را پرداخت. تکنوکرات سطحی نگر وساده لوح ما گمان می کند می تواند اسلام و تکنوکراسی را با یکدیگر جمع کند، روزهای اول هم تضاد آشکار نمی شود و هر چه هست مخفی است ولی به تدریج که بحران ها پیش می آید، این تضاد آشکار می شود و او مجبور به انتخاب خواهد بود و آن جا است که مردم از مواضع او دچار حیرت می شوند.
یک تحلیل جدیدی در سال گذشته بوسیله ی مرکز کارشناسی شورای رقابت آمریکا، منتشر شده بنام «تمام مردان آیت الله؛ در این تحلیل که جمهوری اسلامی مورد بررسی قرار گرفته، با بیانی روشن به موضوع مورد بحث ما پرداخته است و می گوید:
«ایران در زمان امام خمینی، مکتب گرا و ارزش گرا بود. امام، مکتب و ارزش ها و دین را در رأس قرار داده بود. سیاست خارجی، تابع آن بود، سیاست داخلی، تابع آن بود و همه چیز تابع آن بود اما بعد از امام خمینی چند جریان در ایران پدید آمد، یک جریان، رهبری و دوستان رهبری بودند که تصمیم گرفتند این ایدئولوژی را در رأس حفظ کنند و این تفکر امام را پیاده کنند. در مقابل، جریان دولت (سازندگی) بود که تصمیم گرفت عمل گرایی را وارد صحنه کند. در دوران اصلاحات، عمل گرایی به اوج خودش رسید و توانست سیاست خارجی و حتی سیاست داخلی ایران را به سمت خودش تغییر دهد.»
در این تحلیل آمده است: «آقای خاتمی برای اینکه به هدف خودش برسد، با کشورهای خلیج فارس و کشورهای غربی تماس گرفت و گفت من حاضرم در مورد فلسطین، در مورد سلمان رشدی و در مورد بعضی مسائل دیگر که بر مبنای ایدئولوژی طراحی شده بود حاضرم از اینها عدول کنم مشروط به اینکه بتوانیم به اهدافی که برای آینده داریم، با کمک شما برسیم. با آمدن احمدی نژاد بساط این تفکر برچیده شد و الآن در بین مدیران کشور اگرچه گروهی که اطراف آیت الله خامنه ای هستند و جمع مدیران جوان هستند آرمان گرا هستند اما مدیران عمل گرا در صدد بازپس گیری قدرت هستند».
این تحلیل طولانی است و حاوی اطلاعات زیادی است، بی بی سی هم صراحتا می گوید عمل گرایی تفکری است که باید در ایران و به خصوص در انتخابات مورد حمایت قرار گیرد. بی بی سی به سیاست مداران غربی می گوید جنگ و تحریم کارایی خودش را در ایران از دست داده است و الآن فقط باید متمرکز شویم که مکتب عمل گرایی را در ایران گسترش دهیم و محبوب کنیم تا عمل گراها و تکنوکرات ها بتوانند در ایران سر کار بیایند.
مقام معظم رهبری نقطه ی مقابل این دیدگاه را مطرح می کنند و می گویند، دلبستگی تکنوکرات ها به تخصص و تکنیک و تکنولوژی بالاتر از دلبستگی به اسلام و انقلاب است و اگر بر سر دوراهی قرار گیرند اولی را اولویت می دهند. البته رهبر معظم انقلاب همواره در صدد اصلاح تفکر و اصلاح عملکرد مدیران بوده و در بسیاری از موارد نیز موفق بوده اند.
اصلی ترین چهره های تکنوکرات ایران، مسلمان، دارای سابقه خدمت، جبهه رفته و کارامدند ولی متاسفانه اکثرا به دلیل بی اطلاعی از مبانی نظری این مکتب، از ماهیت فکری عمل گرائی بی اطلاع اند و گاه که مورد انتقاد قرار می گیرند با تعجب می پرسند آیا اهل عمل بودن و کارها را به نتیجه رساندن و عمل گرا بودن بد است؟ آن ها هنوز نمی دانند که عمل، تکنیک، مهندسی، تکنولوژی، فن، قدرت در اجرا و عمل، جهاد در راه خدمت و داشتن اقتدار در مدیریت، همه مورد تأیید جمهوری اسلامی است و هیچ کس آنها را به خاطر این گونه نقاط قوت مورد انتقاد قرار نمی دهد، ولی عمل گرائی که آنها گاه به آن افتخار می کنند چیز دیگری است. عمل گرائی نام یک مکتب فکری غربی است با یک تعریف مشخص در دنیا، با یک سابقه و عملکرد مشخص، که بی توجه بودن به ارزش های دینی و انقلابی و ادغام شدن در نظام سرمایه داری جهانی از اصول اساسی آن است. عمل گراها و تکنوکرات های نا آگاه ما، تنها در صورتی که شناخت خود را از این پدیده های فرهنگی و تمدنی غرب افزایش دهند و همچون مقام ولایت، در رسانه های عمومی بدون دو پهلوگوئی، این مکاتب را مورد نقد قرار داده و تکلیف مخاطبین را روشن کنند، خطر انحراف مرتفع خواهد شد و اگر اقدام نکنند، قرار گرفتن آن ها در مناصب مدیریتی خطرناک است. گله کردن این افراد که چرا به ما تهمت تکنوکرات بودن می زنند مشکل را حل نخواهد کرد، مگر این که به طور جد تکنوکراسی و مصادیقش را مورد نقد قرار دهند.
واما خطرناک تر از تکنوکرات های گله مند، آن کسانی هستند که آگاهانه دین را و ارزش ها را طوری تغییر می دهند و طوری قرائت سازی می کنند که راه را به سوی بانک جهانی هموار کنند. آن ها حسابشان از تکنوکرات های ساده لوح و سطحی نگر جدا است.
در انتخابات امسال بیش از همیشه باید مراقب عمل گراها و تکنوکرات های پنهان شده در پوشش اسلامی و انقلابی بود. آنها ضمن تلاش برای پنهان کردن ماهیت افکار خود مجبور هستند برای جلب حمایت های جهانی، شعارهای اصلی خود را بیان کنند. پس، از طریق شعارها و مواضع قابل شناسائی هستند. شعارهای اصلی آنها شامل مفاهیمی دوپهلو و چند منظوره مثل تشنج زدائی، حقوق بشر، دموکراسی، توسعه و جامعه مدنی است که دشمن را به آنها امیدوار می کند و در ادبیات امام و رهبری نه تنها مورد حمایت نیست بلکه بارها محکوم شده. ویژگی دیگر تبلیغات آن ها، حذف یا کم رنگ کردن شعارهای اصلی اسلام و انقلاب مثل، دشمنی با امریکا، نابودی اسرائیل و صهیونیزم، مقابله با سرمایه داری جهانی، تقویت و گسترش جبهه مقاومت، به رسمیت شناختن بیداری اسلامی در کشورهای منطقه، حاکم کردن اسلام بر جهان، حمایت از مظلومان و مستضعفان و دفاع از گفتمان انقلاب است که موجب توقف حمایت های غرب از آن ها می شود.
عمل گراها و تکنوکرات ها، به جای تقویت روحیه مقاومت ملت، در مقابل زورگوئی و زیاده خواهی امریکا و اروپا و تشویق مردم به ادامه راه مقاومت، دائما با بحرانی خواندن شرائط کشور، مردم را از شورای امنیت و تحریم های دشمن می ترسانند تا زمینه تسلیم و سازش فراهم شود، آنها از هم اکنون و بدون ارائه راهکاری توأم با عزت، خود را قهرمان برقراری رابطه با امریکا و رفع تحریم ها معرفی می کنند. سیاه نمائی مطلق از عملکرد هشت سال گذشته دولت و معرفی ایران به عنوان کشوری در حال سقوط و مثبت قلمداد کردن عملکرد دولت های قبلی نیز از دیگر علائم است.
این گونه نشانه ها، معرف فرهنگ عمل گراها و تکنوکرات های ماست و به تدریج در تبلیغات انتخاباتی پر رنگ می شود و با کمی تأمل، امکان شناخت آن هائی که تاکنون شناخته نشده اند و گمان می شد مکتبی و انقلابی اند فراهم می گردد.