»» شهید سید حسن آیت و چهره حقیقی مصدق السلطنه
آن چیزی که من در نوار میگویم همین خطر است که گفتم، یعنی عین این جمله است، دشمن بلایی را که سر آیت الله کاشانی آورد، میخواهد سر امام و این نهضت بیاورد و عین این جمله را من آنجا گفتم و دشمن بارها تلاش کرده و یکی از عللی که موفق نشده، این است که ما دست او را خواندهایم، ملت هم باید دست اینها را بخواند... (شهید سید حسن آیت)
با توجه به اینکه مقالهای نسبتاً مفصل و جامعی در مورد مواجهات شهید آیت با ملیگراها، بنی صدر و میر حسین موسوی در سال 1360 در ویژه نامه روزنامه ایران با نام "
رمز عبور" چاپ شده است، برای جلوگیری از موازی کاری که مانعی جدی بر سر راه مقاومت فرهنگی نیروهای انقلاب است، دوستان را به همان مقاله ارجاع داده و برای روشنتر شدن ماهیت دسیسههای دشمن صهیونیستی و بازیگرانشان علیه انقلاب اسلامی مردم ایران، قسمتهایی از کتاب شهید آیت با نام "چهره حقیقی مصدق السلطنه" را مرور میکنیم تا با پند گرفتن از تاریخ که مدام خود را تکرار میکند، خطرات پیشروی انقلاب و نیروهای وفادار به انقلاب را شناخته و خود و انقلاب را در برابر این خطرات بیمه نماییم.
ابتدای کتاب با سخنی از امام راحل(ره) زینت گرفته است که خود گویای حقایقی مهم است.
امام(ره) میفرمایند: یک گروهی [جبهه ملی] که از اولش باطل بوده است، من از آن ریشههایش میدانم یک گروهی که با اسلام و روحانیت اسلام سرسخت مخالف بودهاند، از اولش هم مخالف بودهاند، اولش هم وقتی که مرحوم آیت الله کاشانی دید که اینها دارن خلاف میکنند، صحبت کرد، اینها کاری کردند که یک سگی را نزدیک مجلس عینک بهش زدند، اسمش را آیت الله گذاشته بودند.
این در زمان آن بود که اینها [جبهه ملی] فخر میکنند به وجود او [مصدق] آن هم مسلم نبود [مصدق].
من در آن روز در منزل یکی از علمای تهران بودم که این خبر را شنیدم که سگی را عینک زدند و به اسم آیت الله توی خیابانها میگردانند. من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست.این [مصدق] سیلی خواهد خورد و طولی نکشید که سیلی را خورد و اگر مانده بود [مصدق] سیلی را بر اسلام میزد.
قسمتی از مقدمه کتاب چنین است:
استعمارگران به درستی دریافته بودند که استقرار حکومت اسلامی مساوی با مرگ قطعی آنهاست.آنان پی بردند که به قدرت سلاح و سرنیزه نمیتوانند بر انبوه مسلمین که تا پای جان حاضر به دفاع از اسلام و مسلمیناند غلبه یافته، از اینروی چارهای اساسی اندیشیدند و در صدد برآمدند، با ایجاد کانالهای انحرافی و انقلابینما، از قدرت عظیم تودههای مردم که پشت سر روحانیت قرار داشتند کاسته و سرانجام آنانرا تضعیف و زبون سازند.
از اینجاست که فراموشخانه و فراماسونری در ایران و سایر کشورهای اسلامی تأسیس شده و سرو کله میرزا ملکم خانها و تقیزادهها با الفاظ و اصطلاحات دهن پرکن و فریبنده مانند: دمکراسی، قانون، تمدن، تجدد، قومیت و ملیت در مقابل عالم مجاهد، شیخ فضل الله نوری و امثال او که از خدا، اسلام و اسلامیت دفاع میکردند پیدا میشوند و استعمارگران نیز با انواع دسایس موذیانه و تبلیغات عوامفریبانه میکوشند تا انظار مردم را متوجه چنین جرثومههای فسادی ساخته و آنان را در چشم مردم انقلابی، اصلاحطلب و آزادیخواه جلوهگر سازند و انقلابیون مؤمن و مسلمان و آگاه را همچون شیخ فضل الله نوری مرتجع و ضد آزادی به شمار آورند، زیرا قدرت روحانیت تا وقتی است که مردم پشت سر آنان باشند و پراکندن مردم از پشت سر روحانیت وقتی میسر میشود که استعماگران بتوانند انقلابیون تصنعی، بدلی و جیرهخوار خود را جایگزین انقلابیون صدیق و راستین نمایند.
به عبارت دیگر با یک تیر دو نشان می زنند، هم انقلابین واقعی و مجاهدین راستینی چون شیخ فضل الله نوری، مدرس و کاشانی را منزوی کرده و لجنمال ساخته و هم زمام توده مردم را در دست عمال و ایادی خود نظیر میرزا ملکم خانها، تقیزادهها، مستوفی الممالکها، شاهپور بختیارها، نزیهها، ابوالفضل قاسمیها وحاج سیدجوادیها قرار می دهند.
به این دلیل است که شاهدیم که در دوره مشروطیت به اصرار افرادی نظیر محمدصادق طباطبایی و با فشار انگلیس، مجلس شورای ملی جایگزین مجلس شورای اسلامی شده و حاج سید فضل الله نوری برسر دار میرود و هنوز که هنوز است به علت وسعت تبلیغات سوء و موذیانه عوامل استعمار، حتی بسیاری از افراد مومن ولی ناآگاه با دیده بدبینی به این مرد بزرگ نگریسته و طرفدار ارتجاع و استبدادبودن او را امری بدیهی میانگارند.
در عوض می بینیم که افرادی نظیر مستوفی الممالک، مشیرالدوله، تقی زاده، مصدق السلطنه (دکتر مصدق بعدی) محمدعلی فروغی، حاج مخبر السلطنه هدایت، حسین علا و حاج میرزا یحیی دولتآبادی از سویی طرف مشورت رضاخان قرار گرفته و از سویی دیگر مخالف دیکتاتوری و رضاخان جلوه داده میشوند.
جالب توجه است که در دوران دیکتاتوری رضاخان این افراد از کوچکترین گزندی مصون بوده و درهمان دوره و در دورههای بعد به صدارت، وزارت و وکالت می رسند ولی سید حسن مدرس آن مجاهد و روحانی دلیر، در زمان نخست وزیری دکتر متین دفتری، پدر هدایت الله متین دفتری در سال 1317 در کاشمر توسط دژخیمان رضاخان شهید میشود.
شهید آیت در ادامه پس از توضیحی کوتاه از سوابق مبارزاتی آیت الله کاشانی ادامه میدهد:
کاشانی پس از 16 ماه تبعید بر اثر مبارزات مردم مسلمان به ایران برگشته و با سرسختی، مقدمات ملی شدن نفت و روی کارآمدن دکتر مصدق را فراهم میآورد.
آیت الله کاشانی پس از آنکه دکتر مصدق در 25 تیرماه 1331 از نخست وزیری استعفا میدهد و قوام السلطنه به جای او مینشیند، مردانه علیه قوام قیام کرده و او را برای همیشه به زبالهدان تاریخ میفرستد و مصدق را مجدداً بر سر کار میآورد، اما دکتر مصدق پس از آنکه از دوش آیت الله کاشانی بالا رفت و از روی نعش شهدای 30 تیر گذشت و مجدداً بر صندلی صدارت تکیه زد، همان روش جدایی دین از سیاست قوام السلطنه را پیشه خود ساخته و تمام قدرت خود را صرف کوبیدن و لجن مال کردن آیت الله کاشانی نمود تا جاییکه روزنامههای جیره خوار دولت وی به خود اجازه دادند کاریکاتورهای مستهجن از این روحانی مجاهد کشیده و بر عمامهاش پرچم انگلستان نقاشی نمایند...
به شهادت تاریخ در هیچ زمانی در تاریخ معاصر ایران به اندازه زمان حکومت مصدق
(1) به روحانیت و اسلام توهین روا داشته نشد که قلم از ذکر آن اهانتها شرم دارد.
متجددین و مترقیان آنروز [همانند امروز] سرانجام توانستند با عوامفریبی، ملت را از پشت سر کاشانی پراکنده و او را بیاثر سازند و آنگاه موفق شدند کودتای 28 مرداد 1332 را به کمک خود مصدق السلطنه به نتیجه برسانند ولی آن را به حساب کاشانی جلوهگر سازند...
به یاد می آوریم 10 روز قبل از سخنرانی نگارنده به مناسبت هفدهمین سالگرد درگذشت آیت الله کاشانی، یعنی در 14 اسفند 57 به مناسبت سیزدهمین سالگرد درگذشت دکتر مصدق، همه وقت رادیو و تلویزیون به این موضوع اختصاص داده شده بود و افرادی چون حسن نزیه، هدایت الله متین دفتری، مقدم مراغهای، ابوالفضل قاسمی و دکتر سنجابی و گروههایی چون فداییان خلق، حزب خلق مسلمان، مجاهدین خلق و غیره که امروزه ماهیت اکثر آنان برای مردم ایران روشن شده، در احمدآباد مدفن دکتر مصدق جمع آمده و چهها که نکردند و دولت انقلابی بازرگان هم با تعطیل رسمی ادارات و مدارس و با استفاده از سرویسهای دولتی و اتوبوسهای شرکت واحد، با زمینه چینی بسیار مردم را به آنجا کشاندند و به خیال خام خود پنداشتند که میتوانند مانند گذشته، با توطئههای خویش، نور خدا را خاموش و امام امت را تحت الشعاع مرده مصدق السلطنه قرار داده و مسیر انقلاب عظیم اسلامی را به نفع استعمارگران منحرف نمایند و بر سر ملت آن آورند که در جریان مشروطیت و 28 مرداد 32 آوردند.
پینوشت
1- البته این کتاب 30 سال پیش نوشته شده و شهید آیت زنده نبود تا شاهد وضعیت فرهنگی و مطبوعاتی دوران دولت محمد خاتمی و وزارت عطا الله مهاجرانی باشد.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » فضول نامه ( سه شنبه 89/2/28 :: ساعت 6:33 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
ویژهبرنامه «خبرگزاری دانشجو» در دوران «روحانی مچکریم»؛ فیلم طنز/وطن جدید برای انتقال یهودیان + عکس«وام 10 هزار میلیاردی به کارکنان»کوثری: این بیعرضگی دولت است که.......حکایت رئیس جمهوری که به همه حمله میکردواکنش روحافزا به تکذیبیه مجید انصاری/«دوستان آلسعود» در ایران را بیشتر بشناسیمآقای زیباکلام، آیا تا به حال به دولت گوشزد کردهایدمداحی کامل شب چهارم محرم 1394 با نوای مطیعی + دانلودمداحی کامل شب چهارم محرم 94 با نوای بنی فاطمه + دانلودحالا که خاطره می گویید از آن چند میلیون دلار، یاسر هاشمی رفسنجانکاسبانتحریمچهکسانیاند؟بزرگترین امحاء تاریخ!\چند گام با روحانی در ساری\آهنگ عکس العمل خشن با صدای هاشم بافقی[همه عناوین(1066)][عناوین آرشیوشده]